س و حال برگشتن از دنیای مردهها را دارم! بیشتر از سه سال از تاریخ پست قبلی من میگذرد ...
خواستم خبر شروع پخش سریال «ماجراهای شرلوک هلمز» از شبکهی تماشا را بدهم؛ هر شب ساعت 23 روی آنتن میرود و دو شب متوالی است برای من بهانهای شده تا با جرمی برت نازنین و طنین صدای بهرام زند (دوبلور شخصیت شرلوک هلمز) تجدید خاطره کنم و کیفور شوم.
اگر این اولین باری است که اسم سریال «ماجراهای شرلوک هلمز» به گوشتان میخورد، باید بگویم در نظر خیلی از طرفداران شرلوک هلمز (از جمله من و مدیر!) این سریال خوشساختترین اقتباس از داستانهای این شخصیت به قلم آرتور کانن دویل است. جرمی برت در بازهای ده ساله و در چهل و یک قسمت، حتی با وجود اوضاع و احوال بیمارش در سالهای آخر زندگی، در قامت شرلوک هلمز در کنار جمعی بهیادماندنی از بازیگران و دستاندرکارانِ پشت صحنه، ظاهر شد و برای چند نسل خاطره آفرید.
امشب نوبت پخش اپیزود «یاقوت کبود» بود. سراغ آرشیوم در هارد رفتم تا عکسی برای این پست انتخاب کنم ... و یادم افتاد ... بعد از چند فولدر بالا و پایین کردن، تمامی قسمتهای سریال ماجراهای شرلوک هلمز را به شکل دوزبانهی انگلیسی و فارسی و با کیفیتی خوب پیدا کردم. یادم افتادهبود که این آرشیوِ کامل را چند سال قبل از دوستی هدیه گرفتهبودم؛ ولی آنقدر در صفِ تماشاییهای زندگی عقب ماند که از یاد رفت ... حقیقت تلخ است؛ دیگر آن شوقِ سالهای گذشته را که مرا هر روز به پای تلویزیون میکشاند تا تک تک قسمتهای «ماجراهای شرلوک هلمز» را ضبط و آرشیو کنم، ندارم. زمان با حوصله و ذره ذره، چنین احساساتی را با خودش میبرد ... مثل دانههایی که در ساعتی شنی، به جبر جاذبه سقوط میکنند.
ما روزهای خوشی داشتیم؛ ما یعنی من و نویسندههای دیگر این وبلاگ و پاهای ثابت دیگری که بخش نظرات پستها را برای خودمان پاتوق کردهبودیم. مثل خیلی از طرفداران دوآتشهی شرلوک هلمز، من هم میخواستم هولمز باشم! بعد از چند صباحی گردش در این وبلاگ، به سرم زد من هم وبی تأسیس کنم که عنوانش شد «شرلوک پدیا» و اسم مستعار منِ نویسنده در زیر نوشتههای آن بلاگ هم «Sherlock Holmes» بود ... از سرنوشتش همین را بگویم که حالا از دسترس خارج است و خاک میخورد. بعدها که من هم به تیم نویسندگان این وبلاگ اضافه شدم، اسم مستعار «Sherlockpedia» را انتخاب کردم؛ برای پیشگیری از ایجاد تشابه اسمی بین من و مدیر که آن روزها «شرلوک هلمز» بود؛ و علت مهمتر اینکه بچههای اینجا هم از روی عادت مرا «پدیا» صدا میزدند.
یادم هست اوایل تأسیس «شرلوک پدیا»، زیر یکی از پستهای اینجا، نظری خطاب به مدیر نوشتم که «اگه اهل رقابتی سر بزن» (!) و مدیر جواب داد «اهل رقابت نه، ولی اهل دوستی چرا» ... و با اینکه هیچ وقت چهرهی هیچ کدام از اهالی خیابان بیکر را ندیدم، دوستان خوبی بودیم. «شرلوک هلمز» وجه مشترک بزرگی از زندگیمان بود و جرقهی شور و شوقمان را سریال Sherlock، با بازی بندیکت کامبربچ، زدهبود. آخ از آن روزهای بعد از پخش فصل دومِ Sherlock که چندین و چند پست برای آن پایان غیرمنتظره نوشتیم و نظریهپردازی کردیم ... به این پاتوق کوچکمان حسابی دلخوش بودیم.
حالا در نگاه این روزهای من، «چیز»ها زیادی بزرگ شدهاند و آدمها پراکنده. دلتنگ شدن برای خاطرات خوب گذشته، کلیشهای نبود که امشب بخواهم از آن بنویسم ولی همیشه پستهای با کلمات کم به نظرم ناقص آمده ... و بعد از نوشتن چند خط اول این پست، حرف پشت حرف آمد و به اینجا رسید. قرار بود اول فروردین امسال، پستی برای تبریک عید و خداحافظی از دوستان قدیمی اینجا بنویسم. چند سطر به تکمیلش ماندهبود که با امروز و فردا کردن فراموش شد. فعلا آن پست طلبتان :)
میدانم؛ زندگی در این روزها به روال گذشته نیست ... شاید این یک ساعتهای شبانه با جرمی برت برای هر طرفدار جدید و قدیم شرلوک هلمز، فرصتی باشد برای چند لحظه جدا شدن از دستاندازهای زندگی و لذتبردن از آن نگاههای عمیق و خندههای ظریف.
در کند و کاوی برای نوشتن این پست گذرم به سایت «archive.org» افتاد که تمامی قسمتهای سریال را به زبان انگلیسی و به رایگان، برای تماشا و دانلود گذاشته که میتوانید به آن هم سری بزنید: «این لینک»
و خبر خوش دیگری هم برای طرفداران هلمز دارم؛ با اینکه این خبر چندان تازه از تنور درنیامده و حرف یک سال پیش است؛ ولی احتمال دارد بعضی مثل خود من که دیر خبردارشدم آن را نشنیدهباشند: چهار کتابِ حاوی مجموعا بیست و چهار داستان کوتاهِ شرلوک هلمز با ترجمهی مرحوم کریم امامی دوباره منتشر شدهاست؛ این بار توسط «انتشارات هرمس» و در دنبالهی سری «کتابهای کارآگاه». اولین جلد از این چهارتا؛ یعنی «رسوایی در بوهم و پنج داستان دیگر»، اولین بار در سال 1372 و توسط انتشارات «طرح نو» چاپ شد و بعد از بازهای از توقف فعالیت نشر «طرح نو» و فوت آقای امامی، مدتها این چهارگانه به دست فراموشی سپرده شدهبود تا همین یک سال پیش. ویژگیای که این ترجمهها را به یادماندنی میکند، نثر و ترجمهی دوستداشتنی آقای امامی و تصاویرِ اصل کتابها، یعنی طراحیهایِ اثر سیدنی پجت است. میتوانید متن این خبر را از « این لینک » بخوانید.
ایّامتان به کام و پر از دلخوشی.